دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 15256
تعداد نوشته ها : 10
تعداد نظرات : 12
وصیت شهدا جنگ دفاع مقدس
Rss
طراح قالب
GraphistThem247

وقتي ديدم وجود ما نه تنها فايده اي ندارد بلكه ممكن است  بر اثر شدت آتش دشمن تلفاتي هم وارد آيد ترجيح دادم از آن محور عقب نشيني كنم. در اين فاصله يكي از بهترين دوستانم، به نام محسن زالي اهل خرمشهر ساكن بروجرد بر اثر اصابت تركش شهيد شد.

محسن را مدت ها بود كه مي شناختم.فردي بسيار خوش مشرب بود و شناخت ديني و مذهبي خوبي داشت.از آن كساني بود كه در انسان ميل دوستي با او تقويت مي شد. شهادتش برايم تلخ و دردآور بود. نحوه شهادت هم چنين بود:

ما در ستوني شامل چهار خودرو در حال حركت بوديم.همراه مان كلي مهمات هم بود.در جلو قرار داشتم دشمن متوجه ما شد و ستون را زير آتش توپخانه و خمپاره قرار داد اما ما بي اعتنا به رفتن ادامه داديم. يك وقت متوجه شدم كه ستون پشت سرم نيست.نگران شدم و دور زدم و به  عقب برگشتم.ديدم خودروها توقف كرده اند و نفرات پياده شده اند و حالت خاصي دارند. وقتي نزديك شدم ديدم محسن روي زمين افتاده و به شهادت رسيده است.كنار جسد غرق در خونش زانو زدم و نگاهش كردم.خمپاره قسمتي از سرش را برده بود و مغزش را متلاشي كرده بود و خط كوچكي از خون،از سرش جاري بود.جاي توقف نبود،دشمن آتش مي ريخت.

قسمت هايي از كتاب آخرين شليك


شهيد محسن زالي

            شهيد محسن زالي


پدر شهيد محسن زالي

پدر بزرگوار شهيد محسن زالي

دسته ها : گزيده ي كتاب
چهارشنبه دوم 5 1392 17:9

كتاب نه آبي نه خاكي دفترچه يادداشت شخصي شهيد سعيد مرادي  است كه خاطرات زندگيش رو تا لحظاتي قبل از شهادت به قلم خودش نوشته...فوق العاده است خاطراتي از زبان يك شهيد...
ميگن دفترچه بعد از شهادتش گم شده بوده و شهيد در اول دفترچه خطاب به يابنده نوشته:"اي كه اين دفترچه را پيدا ميكني اگر مردي آن را به يكي از نشاني هاي زير برسان.اگر هم مرد نيستي كه فكري به حال نامردي خودت بكن!"دفترچه پس از مدتي از شهادتش به يكي از اون آدرسها فرستاده ميشه وانتشارات سوره مهر با همت علي موذني در سال 1387 به صورت رمان دفترچه خاطرات رو چاپ ميكنه و چاپي كه الان دست من هست چاپ دهم هست...
بيشتر از همه بخش هاي منتهي به شهادت نويسنده منو تحت تاثير قرار داد
"حالا در بهترين حالت براي نوشتنم...به دمر افتاده ام و خون از يك جاي بدنم جاري است كه از قرار كاري است..دنيا يك جور ديگري شده است يا دارد مي شود.خورشيد مثل من در حال غروب است.روز مثل من دارد مي رود،وابرها مثل من،مثل جسم دارند تجزيه مي شوند.آنها از پراكندگي شروع كرده اند،جسم من با خونريزي...آري همه چيز جريان طبيعي خود را طي مي كند جز جريان خون من كه در مدار بسته اش گشايش ايجاد شده است..."

دسته ها : گزيده ي كتاب
سه شنبه اول 5 1392 18:16
X