دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 15226
تعداد نوشته ها : 10
تعداد نظرات : 12
وصیت شهدا جنگ دفاع مقدس
Rss
طراح قالب
GraphistThem247

عكس اول را آورد:اين پسر اولمه محسن،

عكس دوم را گذاشت روي آن.اين پسر دومم محمد هستش دو سال از محسن كوچكتره،

عكس سوم را آورد،تا خواست حرفي بزنه

ديد شانه هاي امام"ره" از گريه مي لرزه.

عكس ها را جمع كرد زير چادرش و خيلي جدي گفت:

چهار پسر دادم كه اشك شما را نبينم...

دسته ها : متفرقه
چهارشنبه سوم 7 1392 23:33

شهيد رضا نادري

دسته ها : متفرقه
سه شنبه نوزدهم 6 1392 12:56

هنوزم شهيدا رو ميارن
دلاي شكسته بي شمارن
چه سخته مادري چشمش به در باشه
چه سخته از عزيزش بي خبر باشه
شهيدا خونشون نذر سحر بود
مثل گل عمر اونا مختصر بود
خدايا يادگار عاشقامون
سفر بود و سفر بود و سفر بود
نمونده به جز راهي از اونا
گذشتن همه از آسمونا
سفر با مقصد كرب و بلا كردن
دل و از بند اين دنيا رها كردن
شهيدا رو ميارن كاروونا
ميان از جبهه ها تازه جوونا
منم مثل شهيدا بي قرارم
دلم تنگه براي آسمونا
خدايا مرا هم مبتلا كن
دلم رو از اين دنيا رها كن
سفر يعني شروع دل بريدن ها
سفر يعني تماشاي رسيدن ها
دلم ميخواد بي بال و پر بميرم
مثل عباس آب آور بميرم
شبيه فاطمه(س) پهلو شكسته
شبيه سرورم بي سر بميرم
الهي نشم شرمنده از روش
سرم رو بزارم روي زانوش
من اسماعيلم و ذبح مناي او
من آن حُرم كه افتاده به پاي او

دانلود

دسته ها : مناسبتي
پنج شنبه بیست و چهارم 5 1392 17:13

ماه مبارك است و شب قدر عاشقي
مهماني است و باز خدا سفره چيده است
اي دل بيا و قدر شب و روز را بدان
چون روز روزه و شب توبه رسيده است
خو كن دلا به آه سحر
او را بخوان به سوز جگر
نكند كه در آخر ماه خدا
تو بماني و حسرت ثانيه ها
نزني قدمي سوي كوي وفا
تو بماني و بار گناه و جفا
شب توبه رسيده و عفو و كرم
تو براني اگر به كجا بروم؟؟
سالي گذشته است و همان بنده ي بدت
بر سفره ات دوباره خدايا نشسته است
آن بنده اي كه بر سر اين سفره بار ها
مهمان شده است و باز نمك دان شكسته است
گفتي بيا و آمده ام
ديگر مران كه غم زده ام
تو كريمي و صاحب خانه كرم
تو رحيمي و مرهم غصه و غم
نپذيري اگر دل تنگ مرا
تو بگو دل خود به كجا ببرم؟؟

شب بيست و يكم ماه رمضان
آقاي مطيعي

فايل صوتي نجوا

دسته ها : مناسبتي
چهارشنبه نهم 5 1392 17:45

نيمه شبان خلوت است

مظهر هر رافت است

اي شده غرق گناه

چاره ي درد تو را يار نظر مي كند

هر چه كه هستي بيا

گر چه كه پستي بيا 

بنده شرم گونه را دوست نظر مي كند

توبه اثر مي كند

منبع:سريال مادرانه!

دسته ها : مناسبتي
يکشنبه ششم 5 1392 23:47

خاطرات شهيد رضا صادقي يونسي

بسياري از شهدا، با زبان روزه شهيد شدند.
برخي از رزمندگان ، سهميه ناهارشان را مي گرفتند، اما آن را به هم رزم هايشان ميدادند و خودشان روزه مي گرفتند.
اولين بار كه در جبهه رفتم، نزديك شب قدر بود. شب قدر كه رسيد ، به اتفاق چندين تن از هم رزم هايم ، به محل برگزاري مراسم احيا رفتم.

از مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بيست نفر آمده بودند. تعجب كردم...!
شب دوم هم همين طور بود . برايم سؤال شده بود كه چرا بچه ها براي احيا نيامدند، نكند خبر نداشته باشند...؟!
از محل برگزاري احيا بيرون رفتم . پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت .
به سمت صحرا حركت كردم ، وقتي نزديك شيارها رسيدم، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته و قرآن را روي سرش گرفته و زمزمه ميكند . چون صداي مراسم احيا از بلندگو پخش ميشد، بچه ها صدا را مي شنيدند و در تنهايي و تاريكي حفره ها ، با خداي خود راز و نياز ميكردند.
بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه براي مراسم عزاداري و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.

اين اتفاق يك بار ديگر هم افتاد...
بين دزفول و انديمشك، منطقه اي بود كه درخت هاي پرتقال و اكاليپتوس زيادي داشت، ما اسمش را گذاشته بوديم جنگل . نيروهاي بعثي بعد از آنكه پادگان را بمباران كرده بودند. نيروهايشان را در آن جنگل استتار كرده بودند.
آنجا ديگر تپه نداشت، اما بچه ها خودشان حفره هايي كنده بودند و داخل آن مي رفتند و در تنهايي عجيبي با خدا راز و نياز ميكردند.

در ايام ليالي قدر محتاج دعاي خيرتانم...

منبع: وبلاگ غروب شلمچه

دسته ها : خاطرات شهدا
شنبه پنجم 5 1392 13:53

وقتي ديدم وجود ما نه تنها فايده اي ندارد بلكه ممكن است  بر اثر شدت آتش دشمن تلفاتي هم وارد آيد ترجيح دادم از آن محور عقب نشيني كنم. در اين فاصله يكي از بهترين دوستانم، به نام محسن زالي اهل خرمشهر ساكن بروجرد بر اثر اصابت تركش شهيد شد.

محسن را مدت ها بود كه مي شناختم.فردي بسيار خوش مشرب بود و شناخت ديني و مذهبي خوبي داشت.از آن كساني بود كه در انسان ميل دوستي با او تقويت مي شد. شهادتش برايم تلخ و دردآور بود. نحوه شهادت هم چنين بود:

ما در ستوني شامل چهار خودرو در حال حركت بوديم.همراه مان كلي مهمات هم بود.در جلو قرار داشتم دشمن متوجه ما شد و ستون را زير آتش توپخانه و خمپاره قرار داد اما ما بي اعتنا به رفتن ادامه داديم. يك وقت متوجه شدم كه ستون پشت سرم نيست.نگران شدم و دور زدم و به  عقب برگشتم.ديدم خودروها توقف كرده اند و نفرات پياده شده اند و حالت خاصي دارند. وقتي نزديك شدم ديدم محسن روي زمين افتاده و به شهادت رسيده است.كنار جسد غرق در خونش زانو زدم و نگاهش كردم.خمپاره قسمتي از سرش را برده بود و مغزش را متلاشي كرده بود و خط كوچكي از خون،از سرش جاري بود.جاي توقف نبود،دشمن آتش مي ريخت.

قسمت هايي از كتاب آخرين شليك


شهيد محسن زالي

            شهيد محسن زالي


پدر شهيد محسن زالي

پدر بزرگوار شهيد محسن زالي

دسته ها : گزيده ي كتاب
چهارشنبه دوم 5 1392 17:9

كتاب نه آبي نه خاكي دفترچه يادداشت شخصي شهيد سعيد مرادي  است كه خاطرات زندگيش رو تا لحظاتي قبل از شهادت به قلم خودش نوشته...فوق العاده است خاطراتي از زبان يك شهيد...
ميگن دفترچه بعد از شهادتش گم شده بوده و شهيد در اول دفترچه خطاب به يابنده نوشته:"اي كه اين دفترچه را پيدا ميكني اگر مردي آن را به يكي از نشاني هاي زير برسان.اگر هم مرد نيستي كه فكري به حال نامردي خودت بكن!"دفترچه پس از مدتي از شهادتش به يكي از اون آدرسها فرستاده ميشه وانتشارات سوره مهر با همت علي موذني در سال 1387 به صورت رمان دفترچه خاطرات رو چاپ ميكنه و چاپي كه الان دست من هست چاپ دهم هست...
بيشتر از همه بخش هاي منتهي به شهادت نويسنده منو تحت تاثير قرار داد
"حالا در بهترين حالت براي نوشتنم...به دمر افتاده ام و خون از يك جاي بدنم جاري است كه از قرار كاري است..دنيا يك جور ديگري شده است يا دارد مي شود.خورشيد مثل من در حال غروب است.روز مثل من دارد مي رود،وابرها مثل من،مثل جسم دارند تجزيه مي شوند.آنها از پراكندگي شروع كرده اند،جسم من با خونريزي...آري همه چيز جريان طبيعي خود را طي مي كند جز جريان خون من كه در مدار بسته اش گشايش ايجاد شده است..."

دسته ها : گزيده ي كتاب
سه شنبه اول 5 1392 18:16

از شما خواهش مي كنم و مي خواهم كه هميشه چند موضوع را مد نظر داشته باشيد:

1. هرگز دروغ نگوييد

2.زود قضاوت نكنيد

3.گذشت و ايثار داشته باشيد

4.خوش رو و خوش برخورد باشيد

5.صبور و مقاوم باشيد

شهيد اميني

دسته ها : شهيد پلارك
پنج شنبه بیست و هفتم 4 1392 22:42
X